دافنه ؛
راستی که مردان زائده مانند گذشته ات ابله ترین های عصرما بودند.و تو چه بزرگوارانه تا انتها به قیمت تکه های پخش و پلا شده ی روحت نیازردیشان.همان هایی که تو نامشان را تجربه میگذاری و من ... ! پرسیده بودی با درد فکرهای قبل خوابت چه باید کنی؟ من جز لبخندهای تلخ همیشگی باز هم چیزی ندارم.و آرزوی خستگی برای تو...که تجربیدن دیگر برای تو بس است.که میترسم برایت ! این بار نه سنگ که سری که بی محابا بر آن میکوبی دوام نخواهد داشت....
*عنوان از The Clown