-
[ بدون عنوان ]
4 - اردیبهشتماه - 1394 20:54
-
من در تو ناممکنی ها را دوست می دارم!
22 - دیماه - 1393 00:52
تو تنهاترین آفرینشی دافنه...برای هیچ معشوقی نمینویسی ! هیچ مردی بیش از پوست سرانگشتانت فراتر نرفت . بیش از هوس انگیزی پستان هایت و بیش از خیسی لب هایت .تنهایی و تنها برای منی ،برگزیده ی منی . برای ندیدن ِ من ، طلبیدن ِ من ، نداشتنِ من... تو نیمه شب های دردآلود به خود پیچیدن و یکی شدن با ذره های هوای منی . کتاب های تو...
-
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم...
21 - دیماه - 1393 01:28
+عیسی گفت: “به نزد من بیایید، زیرا یوغی که من بر دوش شما میگذارم سبک است. پادشاهی من آرام و ملایم است و شما در آن آسایش مییابید. (چهار انجیل عرفانی، کتاب توماس) دافنه ؛ من جز وفادارانه مردن مگر چیز دیگری از تو خواسته ام؟
-
Laurel
20 - دیماه - 1393 00:16
نامت را دافنه گذاشته ام تا بدور باشی از پائیز ، و جز با شکوه و سبزینه گی تداعی ات نکنند. که قدم هایت به بوی بهار آغشته باشد...دافنه درخت معنا میدهد.درخت لائوروس ! تو را به بهانه ی افتخار بر سر میگذارند . میگویند یونانیان بوده اند ریشه های تو ... دروغ است . تو در ذره ی بالفعل نشده ی من هستی گرفته ای.نام تو را من پیش از...
-
اگر دست از فکر کردن برنداری،کار دست خودت خواهی داد.
19 - دیماه - 1393 15:24
دافنه ؛ راستی که مردان زائده مانند گذشته ات ابله ترین های عصرما بودند.و تو چه بزرگوارانه تا انتها به قیمت تکه های پخش و پلا شده ی روحت نیازردیشان.همان هایی که تو نامشان را تجربه میگذاری و من ... ! پرسیده بودی با درد فکرهای قبل خوابت چه باید کنی؟ من جز لبخندهای تلخ همیشگی باز هم چیزی ندارم.و آرزوی خستگی برای تو...که...
-
As if...
17 - دیماه - 1393 00:01
تو چه دوستداشتنی هستی ای زن ! علیالخصوص زمانی که در فاصله دو شکنجه به خوابم میآیی قلبم البته تندتر میزند اما نمیدانم آیا به دلیل این رویای سبز شکوفان است ؟ یا به دلیل شکنجهای که در انتظار شانههای لرزان ؟ همیشه از خود میپرسم : چرا لحظاتی را که با تو نبودم با تو نبودم ؟ و در فاصله دو شکنجه این پرسش پیوسته در...
-
باز هم قصه بگو...
16 - دیماه - 1393 00:52
دافنه ؛ اِلینه گی تو در من و این قصه مال امروز و دیروز نیست،تو از نطفه برای من بودی.پرکس و کارترین روزهایت هم به تنهاترین ِ آفرینش میمانی ... +Picaso
-
گاهی باید باشی...
12 - دیماه - 1393 23:37
رتبه ی کنکور آزمایشی آدم انقدر خوب بیاید و غمبرک بزند دافنه؟ دنیا که همه اش آغوش من نیست دختر... + by Bostoniata
-
This way
11 - دیماه - 1393 14:37
یک تخت تا کجا توان دورافتادگی دارد ؟
-
dreams
11 - دیماه - 1393 02:31
دافنه ، میدانی که میشود خوابید هم ؟
-
این نامه را نخوانده بگذار
9 - دیماه - 1393 02:31
دافنه ؛ یادت نیست اما یک روزهایی بود که تو آمده بودی که قاب پنجره های خالی بشوند بهانه ی بی بغضی من ! که وقتی باران میبارید تو بی هراس ناخوشی و سینه پهلو ساعت ها بایستی و به آمد و رفت من از پشت قاب کوچکی خیره شوی که انگار جانت به جان گشودگی اش بند بود. حالا میدانم که اتاق های بعد از اینت پنجره نخواهند داشت.گرچه تو از...
-
می نویسد و از خانه بیرون می آید
8 - دیماه - 1393 14:56
حالا چی ژوزه؟ مهمونی تموم شده چراغا خاموشن ملت رفته ن شب سرد شده حالا چی ژوزه؟ حالا چی هی تو؟ تو که بی نامی که بقیه رو میخندونی تو که شعر مینویسی که عاشق میشی گله میکنی حالا چی ژوزه؟ +کارلوس دروموند د آندراده
-
زنده ماندی چون آخرین نفر بودی
6 - دیماه - 1393 18:07
+بگذار تو را توان بیدار کردنم باشد دافنه ، من هنوز اینجایم ... -توی هر رفت و آمدی عادتی هست،من هرگز از تو نرفته ام.تو هرگز بر من نیامده ای . ما بودیم و زمان و تنهایی معنا گرفت. حالا مگر چه چیز عوض شده جز ده سالی که پیرتر شده ایم؟ +من بستر جزر و مد وفایت بودم.نبودم؟ -تو باور نکردی رفتن و نیامدنم را . کردی؟ + بیا بگذار...