تو تنهاترین آفرینشی دافنه...برای هیچ معشوقی نمینویسی ! هیچ مردی بیش از پوست سرانگشتانت فراتر نرفت . بیش از هوس انگیزی پستان هایت و بیش از خیسی لب هایت .تنهایی و تنها برای منی ،برگزیده ی منی . برای ندیدن ِ من ، طلبیدن ِ من ، نداشتنِ من... تو نیمه شب های دردآلود به خود پیچیدن و یکی شدن با ذره های هوای منی . کتاب های تو قدمگاه نام من اند،نام تو التماس تلفظ لب های من است،لب های من تجسم مرگ توئند،مرگ تو ... مرگ تو در "راه" ....... که یازده سال به گریزهای تو،به بوالهوسی های ناتمام تو دیر شد . که یازده قرن داغ ندیدنم را به دلت نهاد !
تو "تنهایی یک درختی
و جز اینت هنری نیست
که آشیان من باشی "
+با احترام به احمد شاملو
*عنوان از ناظم حکمت