تو چه دوستداشتنی هستی ای زن !
علیالخصوص
زمانی که در فاصله دو شکنجه به خوابم میآیی
قلبم البته تندتر میزند
اما نمیدانم
آیا به دلیل این رویای سبز شکوفان است ؟
یا به دلیل شکنجهای که در انتظار شانههای لرزان ؟
همیشه از خود میپرسم :
چرا لحظاتی را که با تو نبودم با تو نبودم ؟
و در فاصله دو شکنجه
این پرسش پیوسته در برابرم مثل نگاه مرموزی میایستد :
آیا زمانی خواهد رسید
که من باز به اختیار خود در کنار تو باشم
یا در کنار تو نباشم ؟
آنگاه چگونه ممکن است فکر کنم که نخواهم
که حتی لحظهای در کنار تو نباشم ؟
+رضا براهنی
پ.ن : دافنه ، میدانی که نجوای هزارساله ی این شعر هم کفاره ی نماندن هایت نمیشود...؟ آخر یاد نگرفتی فرو خوردن بغض به آسانی آدامس هایی که پایین میفرستادی نیست . این شعر برای گریه های بی پناه دیشبت ...
دافنه ؛
اِلینه گی تو در من و این قصه مال امروز و دیروز نیست،تو از نطفه برای من بودی.پرکس و کارترین روزهایت هم به تنهاترین ِ آفرینش میمانی ...
+Picaso
رتبه ی کنکور آزمایشی آدم انقدر خوب بیاید و غمبرک بزند دافنه؟
دنیا که همه اش آغوش من نیست دختر...